black flower(p,326)

black flower(p,326)


تهیونگ با پشت دست لباش که به خاطر بوسه شون خیس شده بود رو پاک کرد و دستی به شکمش کشید.

هنوز گرسنه ش بود.

جئون کوچولو با وجود اینکه هنوز چند تا سلول بیشتر نبود اشتهاش رو دو برابر کرده بود.

بدون توجه به جونگ کوک که منتظر ادامه ی بوسه شون بود چاپاستیک هاشو از توی ظرف برداشت و یکم از غذاش رو توی دهنش گذاشت.

لعنتی....

غذاش سرد شده بود و صورتش در هم کشیده شد.

تهیونگ: سرد شده.... دو کوبکی سرد هم اصلا خوشمزه نیست.

نگاه بدی به جونگ کوک انداخت.

تهیونگ: من گرسنمه و انگلمون هم نیاز به غذا داره.

(چقدر با احساس...)

دستش روی شکمش کشید و با ناراحتی به غذاهای سرد شده شون نگاه کرد.

تهیونگ: خوشمزه های بیچاره

جونگکوک: میخوای برات غذا بخرم؟

با چاپستیکهاش رشتههای سرد شده ی جاجانگمیون مقابلش رو بهم زد.

جونگکوک: خودم هم گرسنمه.... از تریای بیمارستان غذا میخرم.....

گفت و از روی صندلی بلند شد.

یه قدم از تهیونگ فاصله گرفت که تماسی که هان شین یانگ چند ساعت پیش گرفته بود رو به خاطر آورد.

جونگکوک: اوه تهیونگ تقریبا فراموش کرده بودم.....

تهیونگ: چی رو فراموش کرده بودی؟

تهیونگ سوال کرد و روی تختش لم داد.

جونگکوک: پدرت باهام تماس گرفت.
دیدگاه ها (۰)

black flower(p,327)

ناشناس ..دوتا اسلاید آخر درخواست ناشناسه میتونین بپرسین .جوا...

black flower(p,325)

black flower(p,324)

black flower(p,238)

black flower(p,232)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط